
- تاریخ: 1393/09/07
- 0 دیدگاه
- برچسبها: فولک , دیمین رایس , folk , damien rice ,
"دیمین رایس و نگاهی به آلبوم فانتزی محو شدهی مورد علاقهی من"
نویسنده: بردیا برجسته نژاد
خیابان شلوغ است و ازدحام مردمی که به سر کار میروند جای سوزن انداختن باقی نگذاشته. دختری با موهای کوتاه قرمز رنگ پالتوی آبی کهنهای به تن کرده، کیفی را یک طرفی روی شانهاش انداخته و با دامنی کوتاه که پاهای عریانش را بیرون انداخته، بدون آنکه توجه کسی را جلب کند، در میان جمعیت قدم زنان جلو میرود.
از آن طرف خیابان پسری ژولیده، با کرواتی شل و ول، کیف به دست، عینک بر چشم، غرق در فکر، به پیش میآید. دختر و پسر یک لحظه چشم در چشم میشوند، دختر لبهایش به خنده باز میشود و پسر پاسخش را با لبخند میدهد. اینگونه است که فیلم زیبای «نزدیکتر» Closer، به کارگردانی مایک نیکولز، آغاز میشود. اما چیزی که این سکانس را تبدیل به یک جادو کرده، آهنگ جاودانهی «دختر تلفن» The Blower’s Daughter، از دیمین رایس است. آهنگی که با همین سکانس چنان شهرتی برای هنرمندش رقم زد که او را از یک هنرمند گوشهگیر ایرلندی، تبدیل به یکی از چهرههای موسیقی ایندی فولک دنیا کرد.
دیمین رایس، هنرمند ایرلندی، با اولین آلبومش «اُو» O، در سال 2002 به رتبهی هشتم چارت انگلستان رسید که جایزهی شورتلیست میوزیک را بریش به ارمغان آورد. چهار سال بعد رایس با انتشار آلبوم 9 در سال 2006، موفقیت گذشته را تکرار نمود. با این وجود دیمین رایس بعد از انتشار آلبوم دوم ناپدید شد و از دنیای موسیقی خداحافظی کرد. حالا از آن زمان هشت سال گذشته و رایس با سومین آلبومش دوباره بازگشته است.
دیمین رایس کجا بود؟
دیمین رایس هنرمند راحتی نیست! او آدمی منزوی، گوشهگیر، بدبین و بسیار تودار است که از موسیقی، نه برای رسیدن به شهرت و فرصت، بلکه برای ارتباط برقرار کردن با آدمها و دنیای اطرافش استفاده میکند. رایس بعد از انتشار آلبوم اولش در هیچ مصاحبهای حاضر نشد و ترجیح داد دور از دنیای پر هیاهوی موسیقی پاپ بایستد. او میترسید! رایس از اینکه دیگران آن چیزی که او در خود میبیند را نبینند وحشت داشت. در جایی گفته بود: «در گذشته تجربیاتی داشتهام که بنظرم رسید خودم را در آن مقطع اشتباه به دیگران معرفی کردهام. آنجا بود که متوجه این ترس درونی شدم، که اگر مردم مطلب نادرستی را در جایی بخوانند، در مورد من چه فکری خواهند کرد». بعد از انتشار آلبوم دوم فضایی بر زندگی رایس حاکم شد که او را نسبت به همه چیز و همه کس بدبین کرده بود. او مدعی شد دیگران قصد سوء استفاده از او و احساساتش را دارند. زوال روحی رایس آنجایی خودش را علنی کرد که درست 10 دقیقه مانده به اجرای یکی از کنسرتهایش در سال 2007 در مونیخ، لیزا هنیگان را از گروهش اخراج کرد و بدون حضور او به روی استیج رفت. لیزا هنیگان، دختر جوان و هنرمندی است که در هر دو آلبوم دیمین رایس حضور داشت. صدای گرم و دوست داشتنی او در «9جنایت» 9Crimes این آهنگ را به یکی از زیباترین آثار دیمین رایس تبدیل کرده است. البته این اتفاق برای هنیگان سبب خیر شد! چرا که بعد از آن فعالیت انفرادی خود را آغاز کرد که منجر به انتشار دو آلبوم زیبا و موفق تا به امروز شد.
البته قضیه به همینجا ختم نشد. چندی بعد رایس در یک حرکت عجیب به تمامی اعضای تیمش اعلام کرد که در پی شغل جدیدی برای خود باشند، زیرا که او قصد دارد تا پایان سال 2007 گروه موسیقیاش را منحل کند. او دلیل این کار را خداحافظی از موسیقی اعلام کرد و گفت که چیزی که به دنبالش است آزادیست. گویی که موسیقی بجای آنکه پلی برای ارتباط او با جهان باشد، تبدیل به قفسی برای اسارتش شده بود.
اینکه او در این مدت کجا بوده و چه میکرده مطلبیست که میتوان از آخرین مصاحبهی او با گاردین به آن پی برد. رایس گفت: «من عاشق دریا هستم. اگر بپرسید در این مدت مشغول چه کاری بودهای، میگویم شنا در دریا. کلاسهای مختلف میرفتم. آزادانه در دریا شیرجه میزدم، موج سواری میکردم و قایق میراندم» این بطالت وقت و استراحت طولانی مدت برای هنرمندی که از فروش دو آلبومش درآمد هنگفتی نصیبش شده بود چیز عجیبی نیست. اما اشتباه نکنید! ماجرا چیز دیگری است. مصاحبه کننده از رایس پرسید: «پس شما به ورزشهای آبی علاقهمند هستید؟» و رایس پاسخ داد: «خیر! اتفاقی که در اصل افتاده را به این تشبیه کردم. در این مدت کلاسهای ذهنی میرفتم، یعنی ذهنم را آموزش میدادم. برای رسیدن به هدفم دست به هر کاری زدهام. شیرجه در ذهن، موج سواری بر ذهن، شنا در ذهن، قایق سواری بر ذهن. موجودیت انسان من را شگفت زده میکند، که چقدر راحت ممکن است از اوج شادی و سرمستی به سرگشتگی و افسردگی برسد. این شد که رفتم تا بیاموزم. میخواستم چیزی که منجر به این حس عجیب میشود را پیدا کنم. میخواستم یاد بگیرم، نه اینکه چگونه کنترلش کنم، بلکه چگونه آن را درک کنم» اینجاست که گزارشگر بیپروا از او پرسید: «یعنی تحت درمان بودهاید؟» و رایس جواب داد: «به شکلی میتوان گفت بله. اما درمان واژهی مناسبی نیست. من برای تطهیر ذهنم در بعضی از کلاسها شرکت میکردم»
رایس در جای دیگری از این مصاحبه گفت: «آدمهایی که با آنها کار میکردم از من چیزهایی میخواستند که هیچوقت دلم نمیخواست به آن تن دهم. مثلا نسخه جدیدی از یک آهنگ را برای پخش رادیویی ضبط کنم. من خواستههایشان را میفهمیدم، اما وقتی از درون به موضوع نگاه میکردم، میدیدم تنها دلیلی که منجر به این خواستهها میشد فروش بیشتر و پول بیشتر بود. همین پول بود که همه چیز را خراب کرد و ستونهای گروهمان از درون را نابود کرد. ما از فضای بیگناهی آمده بودیم که فقط قصدمان موسیقی بود، نه پول. تا اینکه موفقیت به همراه خودش پول آورد، توقع آدمها بالا رفت، و این همه چیز را نابود کرد». رایس در ادامه فضای انتشار آلبوم دومش را به جهنم تشبیه میکند: «من عشق را گم کرده بودم. آنها فقط اثر جدیدی میخواستند. همین شد که از من سوء استفاده کردند»
اینچنین شد که رایس ناپدید شد. به آیسلند رفت و بیشتر وقتش را آنجا گذراند. او آدم عجیبی شده بود. یک سال پیش عکسی منتشر شد که او را در مراسم خیریه کمک به هائیتی در لوس آنجلس، در کنار سلما هایک به شکلی نشان میداد که شبیه یک کارتنخواب بنظر میرسید. اما انگار این شیرجه در ذهن بالاخره تاثیر خودش را گذاشت و رایس بعد از پنج سال دوباره تصمیم گرفت از جا برخیزد. ولی فقط قصد کردن کافی نبود و رایس برای بازگشت به یک چیز مهم نیاز داشت: یک تهیهکنندهی مناسب.
بازگشت به موسیقی
دیمین رایس پس از گذراندن دورانی که از آن با عنوان شنا در ذهن یاد میکند، تصمیم گرفت که بعد از هشت سال دست به انتشار آلبوم جدیدی بزند. برای این کار هم به سراغ ریک رابین رفت. رابین یکی از تهیهکنندگان مشهور و قدرتمند دنیای موسیقیست. او چند سالی نایب رئیس کمپانی مطرح کلمبیا رکوردز و یکی از موسسین کمپانی دف جم رکوردز بود. رابین یکی از تهیهکنندگانیست که با کمک هنرمندانی نظیر «بیستی بویز» Beastie Boys، «ران دی.ام.سی» Run D.M.C، «ال ال کول جی» LL Cool J و «پابلیک انمی» Public Enemy کمک شایانی به مردمی شدن ژانر هیپ هاپ کرد. با این وجود فعالیت او فقط به این ژانر از موسیقی محدود نشده است و با گروههای بزرگی نظیر «متالیکا» Metallica، «بلک سبت» Black Sabbath، «اسلیپنات» Slipknot، «سیستم آو ا داون» System of a Down، «لینکین پارک» Linkin Park و «ایسی/دیسی» AC/DC و همچنین هنرمندان صاحب نامی مانند میک جاگر، نیل دایموند، شریل کرو، لانا دل ری و ادل نیز همکاری کرده است. در سال 2007 شبکهی Mtv رابین را مهمترین تهیهکنندهی 20 سال اخیر موسیقی معرفی کرد و در همین سال نام او بعنوان یکی از 100 نفر انسان تاثیرگذار سال در فهرست مجلهی تایم قرار گرفت. رایس در خصوص همکاری با رابین میگوید «این حس را داشتم که او تنها کسیست که میتوانم به کار کردن با او فکر کنم، بدون آنکه سعی کند من را تغییر دهد و یا برچسبی به من بچسباند»
در همان اولین قدم رابین به رایس توصیه کرد که برای شروع کار به سراغ خانمی برود که رایس از او با عنوان بانوی تصمیمگیری یاد میکند. این خانم، که بیشتر شبیه یک روانشناس بود، از زندگی رایس پرسید و متوجه شد او نه شریکی برای زندگی دارد، نه فرزند و نه دغدغههای مالی. بانوی تصمیمگیری به این نتیجه رسید که در شرایط فعلی دیمین رایس بخاطر اینکه هیچ مسئولیتی در هیچ زمینهای را شامل حال خود نمیداند، صلاحیت تصمیمگیری در مورد سرنوشت موسیقیاش را ندارد! او رایس را مجبور کرد که چه بخواهد و یا نخواهد هر روز صبح زود از خواب بیدار شود و چه بخواهد و یا نخواهد از همان اولین ساعات روز کار را شروع کند. اینچنین بود که آرام آرام روند جریان ساخت سومین آلبوم دیمین رایس، «فانتزی محو شدهی مورد علاقهی من» My Favourite Faded Fantasy شکل گرفت.
اینطور که بنظر میرسد دیمین رایس نسبت به آینده خوشبین است. او میگوید: «انگار چیزی لای دندانتان برای مدت زیادی گیر کرده باشد و آزارتان بدهد، و برای من موسیقی چیزی شبیه به نخ دندان است» او اضافه میکند که بازگشت به موسیقی جای هیچ ترس، خشم و تردیدی برای او باقی نگذاشته و تاکید میکند که موفقیت مالی این آلبوم هیچ اهمیتی برایش ندارد و بعد از انتشار آن در کمال تعجب قصد دارد خود را برای انتشار آلبوم دیگری در سال بعد آماده کند.
فانتزی محو شدهی مورد علاقهی من
سومین آلبوم هنرمند چهل سالهی ایرلندی موسیقی فولک، دیمین رایس، 31 اکتبر 2014 (نهم آبان 1393) با عنوان «فانتزی محو شدهی مورد علاقهی من» به فاصلهی هشت سال از آلبوم دوم منتشر شد. این آلبوم 50 دقیقهای از هشت آهنگ تشکیل و توسط ریک رابین تهیه شده است. این اثر توانست در چارت ایرلند رتبهی نخست، در چارت آلمان جایگاه دوم و در چارت انگلستان مقام هفتم را تصاحب کند. در تهیه و ضبط این آلبوم حدود 30 هنرمند با ملیتهای مختلف با رایس همکاری نمودهاند که از بین آنها میتوان به این افراد اشاره نمود: جوئل شیرر (خواننده و گیتاریست) و زک ری (کیبوردیست، گیتاریست و بیسیست) هر دو عضو گروه آمریکایی «پدسترین» Pedestrain، مارکتا ایرگلوا (خواننده و پیانیست اهل جمهوری چک) که اکثراً او را با بازی در فیلم «یک بار» Once میشناسیم، شهزاد اسماعیلی (بیسیست و درامر پاکستانی) عضو گروه «سیکرت چیفس تری» Secret Chiefs 3 که یک گروه آمریکایی آوانگارد عجیب و غریبیست که موسیقی ایرانی، هندی و عربی را در قالب متال و الکترونیک اجرا میکنند، همچنین تینا دیکو (خواننده و گیتاریست دانمارکی).
اندوه و زیبایی: ارمغان دیمین رایس
اولین آلبوم دیمین رایس، یعنی O، چیزی از یک شاهکار کم نداشت. خلوص و سادگی آهنگها و ترانههایش آن چنان گیرا بود که فرقی نمیکرد آنها را میشنوی یا گوش میکنی، نتیجه این بود که چنان بر ذهنت میچسبید که برای مدتها ملودی پسزمینهی زندگیات میشد. این اتفاق چندان با انتشار آلبوم دوم تکرار نشد (هشت سال پیش در رابطه با آلبوم O از دیمین رایس در زمان انتشارش نوشتهام). آلبوم 9، با وجود زیبایی و جذابیتی که داشت، شاید به همان دلیلی که رایس از آن به سفارشی شدن و درگیر رفع انتظار دیگران شدن یاد میکند، نتوانست آن تاثیر حیرتانگیزی که O داشت را تکرار کند. حالا از آن مدت هشت سال گذشته است. با وجود تمام زیبایی آهنگهای رایس، او آنقدر شخصیت و چهرهی بزرگ و شاخصی نبود که توانسته باشید این همه مدت طرفدار پر و پا قرص او باقی مانده باشید. چیزی که احتمالاً اتفاق افتاده این بود که همچنان بعضی از آهنگهای او را روی امپیتری پلیر خود نگه داشته بودید و هر از گاهی که بصورت شافل موسیقی گوش میکردید، آن وسط هم چند باری قرعه به آهنگهای رایس میافتاد. بله، رایس بعد از هشت سال برگشته، ولی آنقدر باید این بازگشت فوقالعاده باشد تا دوباره بتواند جایگاه قبلیاش در امپیتری پلیرمان را پس بگیرد. این مقدمه برای آن بود که در یک جمله بگویم: میتوانم آیپادم را بطور کامل خالی و تنها با همین آلبوم مدت زیادی را سر کنم! این یکی از زیباترین آلبومهای منتشر شدهی امسال و یکی از بهترین آلبومهای غمگینیست که تا کنون شنیدهام.
آلبوم با آهنگ هماسم با خود آلبوم، یعنی «فانتزی محو شدهی مورد علاقهی من» آغاز میشود. شروعی فوقالعاده که در همان ابتدا بذر اندوه را در دل شنونده میکارد، بزرگش میکند، و در نهایت آن را به بلوغ کامل میرساند. این آهنگ اولین چیزیست که بعد از هشت سال از رایس میشنوید. او در ابتدا با تغییر صدایش کمی سر به سرتان میگذارد! این رایس است یا کس دیگری به جای لیزا هنیگان آمده؟ موسیقی شکایت میکند، ترانه از دلتنگی میگوید، آهنگ به دقیقه پنج نزدیک میشود، بالا و بالاتر میرود و درست راس 5:00 شما را به زیر میکشد، کمی نفستان را تازه میکند و ناگهان غم و اندوهش از کنترل خارج میشود! این جزو تخصصهای ویژهی رایس است. اینکه اندوه را با غم آغاز و با سرگشتگی به اتمام برساند. این آهنگ، اولین آهنگ آلبوم و اولین سینگل آن، یک شروع فوقالعاده و بینظیر برای یک آلبوم بینظیر و فوقالعاده است.
آهنگ دوم، «طول میکشد تا مردی را بشناسی» It Takes a Lot to Know a Man، شاخصترین آهنگ این آلبوم است. آهنگ با همان فرمول جاودانهی دو آلبوم قبلی آغاز میشود: به همان سادگی و روانی آهنگ دختر تلفن و با همان گونه ملودی پیانوی آهنگ 9جنایت. اما به سرعت ماهیت مستقل خود را پیدا میکند و با تبعیت از الگوی اولین آهنگ آلبوم، به پیش میرود و به بلوغ میرسد. موسیقی به سادگی جریان دارد، اما میتوان در مورد خط به خط لیریکس این آهنگ نشست و حرف زد. آهنگ به دقیقهی 5:00 میرسد، اما رایس تصمیم ندارد آن را به اتمام برساند. موسیقی وارد فضای پست راک میشود، پیانو گریه میکند، ویولا میآید و او را در آغوش میکشد، ارکستر صحنه را کامل میکند و رایس دوباره به همان سرگشتگی خاص و ویژهی خود میرسد. دقیقه 8:00 میگذرد، همه به جز ویولا ساکت شدهاند تا او برای خروج از صحنه 1:30 دقیقهی دیگر زمان صرف کند. این آهنگ لعنتی و دوست داشتنی است.
«بزرگترین حرامزاده» The Greatest Bastard و «در نظرم بگیر» Colour Me In ساده و معمولی و در عین حال زیبا هستند. ملودی «نمیخواهم تغییرت دهم» I Don’t Want to Change You جذاب و گیرا است، «جعبه» The Box متین و غمگین است، اما وکال با خشمی درونی فریادش را خفه کرده است. این آرامش در انتها به چنان غوغایی تبدیل میشود که وقتی تمام شود شما نیز احساس خشمی نهفته میکنید «معتبر و درست» Trusty and True . برایتان یک ماجراجویی خواهد بود که در آن بچرخید و در انتها به دهکدهای برسید که همسرایان به استقبال از شما آواز سر میدهند. در انتها «راه دور دور» Long Long Way، با همراهی آواز مارکتا ایرگلوا، معجونی میشود که شاید بتواند کمی از استرس و غم آلبوم بکاهد و اندکی آرامتان کند.
تمام آهنگها شنیدنی و مجموع آلبوم دوست داشتنی و جذاب است. اگر از من بپرسید، میگویم تنها نقصی که این آلبوم دارد این است که لیزا هنیگان را ندارد!
و در آخر اینکه
غم و غصه و دردی که رایس از آن صحبت میکند چندان تازه و بکر نیست. گیتارش، صدایش، اندوهش، دغدغههاش بعد از ظهور او بارها توسط هنرمندان دیگری نظیر جیمز بلانت و ری لامونتاین، تکرار و تاکید شدهاند. رایس همیشه متهم به این بوده که به شکل کاملاً آشکاری از بزرگان موسیقی فولک تاثیر گرفته است. با این وجود کمی به جملهای که میخواهم در این خصوص بگویم دقت کنید: در زمان انتشار آلبوم 9، رایس متهم به کپی برداری از حس و حال نیک دریک شد (اسطورهی موسیقی فولک انگلستان، جوانی که بعد از انتشار سه آلبوم، در سال 1974 و در سن 26 سالگی از دنیا رفت)، و حالا بعد از گذشت هشت سال و انتشار آلبوم جدید، رایس را بخاطر زنده کردن حال و هوای جف باکلی ستایش میکنند (چهرهی شاخص موسیقی فولک آمریکا، جوانی که بعد از انتشار تنها یک آلبوم، در سال 1997 و در سن 30 سالگی از دنیا رفت). مساله اینجاست، با وجود آنکه زبان موسیقی دیمین رایس هیچوقت بکر و بدیع و منحصر بفرد نبوده و میتوانیم او را نیز یکی از همان پسران غمگینی بدانیم که گیتار به دست میگیرند و اثر زیبایی خلق میکنند، اما چیزی که رایس میگوید و حال و هوایی که در آهنگهایش ایجاد میکند، نسخهی بالغ شدهی تمام آنهاست. او در اکثر آهنگهایش غم و دردی که از آن صحبت میکند را به یک جنبش، حرکت، اعتراض، چالش و یا حتی سرگشتگی میکشاند. او آدمیست که در یکی از عاشقانهترین آهنگهایش، دختر تلفن، بعد از «نمیتوانم چشمانم را به روی تو ببندم» در آخرین خط به آرامی میگوید «تا زمانی که شخص دیگری را پیدا کنم!». او با غم شروع میکند و این غم را تا رسیدن به یک هدف مشخص به پیش میبرد. همچنان معتقدم که لقبی که 10 سال پیش به او داده بودند هنوز برازندهاش میباشد: «دیمین رایس:سلطان غم». بله! او سلطان غم و اندوه است! نه بخاطر اندوه فراوانی که دارد، بلکه بخاطر اینکه بر آن به زیبایی حکمرانی میکند.
دیدگاه خود را وارد کنید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.