.jpg)
- تاریخ: 1391/02/30
- 0 دیدگاه
- برچسبها: گزارش , استیون ویلسون , پراگرسیو راک , steven wilson , progressive rock ,
"قطارها، دخترکان و قاتلین، نوشتهای بر کنسرت استیون ویلسون در بروکسل"
نویسنده: صالح موسوی
درون مکعب بتنی آکوستیک سالن AB بروکسل و در حضور مردمانی که منتظر آغاز کنسرت در گوشه و کنار آوارهاند و دستگاههای مخوف پخش غولآسا و حتی آویزان از سقف، پردهی نمایش بسیار نازکی از سقف آویزان است که بین صحنه و تماشاگران را مرز انداخته، تا بر آن تصویر پخش کنند.
تصاویر همراه با یک سری موسیقی امنبیت با ریتم غالب بیس پخش میشوند. من کنج مکعب نشستهام و سرم را چسباندهام بر بتن مکعب، که با هر ضربهی بیس از بیخ میلرزد. تصاویر، فیلمی است به طول یک ساعت و نیم، از یک تنِ در پارچهی سفید پیچیده، که در ساحل دریای نیمهابر ایستاده، در حالی که امتداد پارچه بر زمین و در نهایت از راست کادر بیرون رفته است و تمام این ترکیب بصری در نمایی است که با کمترین سرعت ممکن از روی دریا تا نمای تمام قد تن پارچه پیچ زوم به عقب کرده. نمای نیمساعتی بعدی، تصویر ادامهی پارچه است که از سمت چپ کادر وارد شده. نما این بار ثابت و در حضور تن زانوزدهای است که در ادامهی همان پارچه کفن شده. تنها حرکت، بازی باد است با پارچه و تحرک دلهرهآور موجها. نمای بعد، از درون پنجرهی قدی یک خانه است رو به دریا و در آستانهی طوفان، که شبحی سیاهکفن در قاب آن حرکت میکند.
زمانی که شبح چنان نزدیک میشود که سیاهی تمام پنجره را میگیرد و قاب تاریک میشود، ساعت 8:00 شب 14 می 2012 است و همزمان با آن تمام درون مکعب تاریک میشود. بعد از اندکی سکوت، حضور نوازندهی کیبورد است، جناب آدام هولزمن که نور متمرکزی از سقف او را عیان میکند که به شکل تجربی و آزاد، مقدمات «هیچ گرگ و میشی در محضر آفتاب نیست» No Twilight Within the Courts of the Sun از آلبوم «شورشیان» Insurgents را مینوازد. گام بعدی حضور پر بلوای مارکو مینرمن است که درام میکوبد و سپس بیسیست نیک بگز و در نهایت نیکو سونف گیتاریست که پایه را مینهند تا «شخص موسیقی» بر صحنه تشریف بیاورند.
استیون ویلسون بر صحنه، بدون گیتار، یک تن بسیار لاغر و حقیر است که تیشرت سیاه بر تن دارد، با طرحی خاکستری از نقش جمجمهای در سطح آبی که قطرهای بر مرکز آن افتاده باشد. خیره شده، موهای بسیار لخت روشن، عینک بدسلیقه با قاب بسیار ظریف و شیشههای کوچک که حافظ چشمان بسیار ریز اوست. ریش چند روزهی پراکنده و با پاهای عریان که بر صحنه میدود. گیتارش را که به دستش میدهند، نوری که از پشت صحنه به تن و سازش میتابانند، ناگهان صدا و ساز بر پرده عظمت خداگونه مییابد. تداخل تصاویر که بر پردهی توریمانند میافتد، با سایهی بلند نوازندهها و سازها و نورها و رنگ.
در اوج دوم آهنگ «دوشیزهی هارمونی» Harmony Kirine از آلبوم شورشیان که گیتار در دستانش فریاد میکشد، چشم در چشمان من دارد:
Feel, no shame, too brave
Feel, afraid, to wait forever
Forever
انگشتان ویلسون بر سیمها، گیتار بر چهره ناخن میکشد و رقص انوار خون در فضا. پرده از سقف جدا میشود و به زمین میافتد. شیطان در چشمان هنرمند زبانه میکشد! گروه تنها قطعات دو آلبوم انفرادی ویلسون را اجرا میکند. ویلسون اعضای گروه جدیدش را معرفی و اعلام میکند که آلبوم جدیدی را با همین نوازندهها در حال ضبط دارد. ویلسون با همین نفرات، اخیرا آلبوم «کاتالوگ / حفظ کن / جمع کن» Catalog / Preserve / Amass که مجموعهای از اجراهای زنده از دو آلبوم انفرادی نخست است را منتشر کرده. برای نخستین مرتبه یکی از آهنگهای آلبوم آیندهی این گروه جدیدش را به نام «لومینال» اجرا میکند که به گفتهی خودش اثری است طولانی، کشنده و حماسی!
بین اجرای قطعات پشت آن ساز پیانو مانند کوچکش که مینشیند، بیآنکه به حضار نگاه کند، انگار که با خود حرف میزند:
«همیشه گفتهام که تنها سه موضوع است که ارزش دارند آدم براشان موسیقی بسازد. اول از همه قطارها، دوم دخترکان و سوم قاتلین زنجیرهای. شما در بلژیک قاتل زنجیرهای درست و حسابی دارید؟... چی؟... چه کار کرده؟... هفت تا قتل؟!... قاتل محبوب من، یک عوضیست که در 15 سال، 12 دختر بچه را در آلمان کشته. بعضی وقتها یک چیزی آنقدر براتان مهم میشود که بهترین کار برای حفاظتش، نابود کردنش است»
نمیدانستم که دو قطعهی «شاخص» Index و البته شاهکار عجیب «مهاجم 2» Raider II دربارهی یک قاتل زنجیرهای نوشته شدهاند! در موقع نواختن مهاجم 2 پخش تصاویر بر نمایشگر دیجیتال پشت نوازندهها، تصاویر بسیار تند از نگاهی است که در جنگل سرگردان است. تئو ترویس که ساکسیفون و فلوت گروه را مینوازد، در زمان تکنوازی، آن فضای معنوی را در ذهنم میسازد، شبیه ذهن دوندهای است که در جنگل از اجتماع درختان فرار میکند. ویسلون در اکثر مدت اجرای این آهنگ ماسک ضد گاز بر صورت دارد.
ثمرهی خیانت ویلسون در بیان دلیل خلق مهاجم 2 نابودی تصاویریست که من از آن در ذهنم ساخته بودم. اثری که ماههاست انگار که محل عبادتم شده باشد. به این میماند که یک نویسندهی رمان، از مقصود و هدف نوشتهاش بگوید. چنین رمانی دیگر ذهنی نمیشود. لیکن وقتی «هر آن چیزی که لایقش هستی برای تو» Get All Thay You Deserve از آلبوم شورشیان را به عنوان واپسین قطعه مینوازند، ویلسون به تمام و کمال آرامم کرده است:
Love more than you can know
Have more than you’ll ever need from me
Get all that you deserve, in this world
Get all that you deserve
Get all that you deserve
Get all that you deserve
از سالن کنسرت که بیرون میآیم، گوشهایم سنگین و بیحس شده. حس ملتهب گوشها، نشئهگی حواس و آرامش ناشناسی که در سرم ساکن است. از آن همه نوا و فریادیست که بر گوشم داغ کوبیدهاند یا از رستاخیز تصاویر موسیقی، که دیگر صدای آدمها و شهر را نمیشنوم؟
ساعت ده و نیم شب است. به آسمان که نگاه میکنم، درک میکنم که بر غم شبانگی، آسمان همچنان روشن است. متحیر میایستم و چشم از آن آبی غریب بر نمیدارم: آفتابِ ناموجود، خیال غروب ندارد.
دیدگاه خود را وارد کنید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.