دختر چهرهی معصوم و لبخند زیبایی داشت. پوستش تیره بود، موهای فرفری بلندش را میکشید تا پشت سرش و با یک کش ساده میبست. تمام اینها اما غم و درد او را پنهان نمیکرد. مادرش را وقتی فقط 11 سال داشت از دست داده بود. 16 سال داشت که مدرسه را ترک و کار را آغاز کرد. چندین شغل عوض کرد تا اینکه شرایط به شکلی رقم خورد که در 36 سالگی، یعنی سال 2001، پدر و چهار خواهر بزرگترش را ترک کرد و به یکی از انجمنهای مبارزه با خشونت پناه برد.
تا به امروز و در طی این ده سال آنقدر از «استیون ویلسون» Steven Wilson نوشتهام که هم خواندنش در مقدمهی این پست برای شما خسته کننده است و هم نوشتنش برای من تکراری. استیون ویلسون، ستارهی بیبدیل آسمان موسیقی پراگرسیو راک حال حاضر دنیا، هنرمند 48 سالهی انگلیسی، مغز متفکر گروهها و پروژههای مختلف است.
آنقدر از استیون ویلسون گفتهام که هر حرف جدیدی یکی از همان حرفهای قدیمیست. مرد همه فن حریف دنیای موسیقی، در 46 سالگی و در آستانهی 30 ساله شدن دوران فعالیت هنریاش، آنقدر تجربههای گوناگون در کارنامه موسیقی خود دارد که نه تنها میتوان از او به عنوان یک جریانساز نام برد، بلکه حالا او خودش تبدیل به یک جریان شده است.
درون مکعب بتنی آکوستیک سالن AB بروکسل و در حضور مردمانی که منتظر آغاز کنسرت در گوشه و کنار آوارهاند و دستگاههای مخوف پخش غولآسا و حتی آویزان از سقف، پردهی نمایش بسیار نازکی از سقف آویزان است که بین صحنه و تماشاگران را مرز انداخته، تا بر آن تصویر پخش کنند.
باور کنید که «استیون ویلسون» Steven Wilson یک ومپایر است! مگر میشود که چنین مهارت و تجربهای در یک آدم 43 ساله بگنجد؟ و البته این را هم بگویم که اگر جایی شنیدید هر روز زندگی ویلسون 48 ساعت دارد تعجب نکنید! او یک شاهکار در موسیقی پراگرسیو راک دارد به اسم پورکوپاین تری و در کنارش همزمان چهار پروژهی دیگر را در کنار فعالیت انفرادیاش پیش میبرد.
استیون ویلسون، رهبر و مغز متفکر گروه پورکوپاین تری، خودش به اندازهی یک دنیا موسیقی است. ویلسون برای من نمادی از «ذهن استوار بر ملودی» است که دنیا را از دریچهی ویژهای میبیند، که خودش هر از گاهی جهانی خلق میکند و مخاطبینش را پشت پنجره مینشاند تا از مشاهده آن لبریز و سرمست شوند.